دیروز، امروز و فردا را...!!!

دیروز، امروز و فردا را...!!!

دیروز پشت چراغ قرمز چهار راهی در تهران متوقف شده بودم، حاجی فیروز داشت با نواختن دایره زنگی خود آمدن بهار را مژده می داد و از مردم عیدانه می گرفت و زنی هم با گلهایی که در دستان خود داشت مشغول گل فروشی بود.

در میان آنها پسرک فال فروشی هم بود که با آرامش برگه های فال را به سرنشینان اتومبیل های پشت چراغ قرمز نشان می داد.

از پسرک فال فروش پرسیدم:

چه می کنی؟

گفت:

به آنان که در دیروز و امروز خود مانده اند فردا را می فروشم!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد