حالم را بهم می زنی!
شکارچی شب گفت:
حالم را بهم می زنی
گفتم:
چرا؟
گفت:
از تو متنفرم
گفتم:
چرا؟
گفت:
می خواهم نباشی
گفتم:
چرا
گفت:
مگر قرص چرا خوردی که اینقدر می گویی چرا؟
گفتم:
چرا؟
گفت:
حالت خوب است؟
گفتم:
در عجبم که چرا اینقدر عجولانه تصمیم گرفتی؟
گفت:
چه تصمیمی؟
گفتم:
می دانی و می پرسی؟!
گفت:
چرا واضح صحبت نمی کنی؟
گفتم:
برای عاقل یک اشاره بس است و من هنوز تو را عاقل می دانم