شعور یک کارگر افغانی!

  

شعور یک کارگر افغانی!

یکی از دوستان که مدتی در کار ساخت و ساز ساختمان فعال بود، برایم تعریف می کرد: 

در یکی از خیابانهای تهران، یک ساختمان قدیمی را تحویل گرفتم تا پس از تخریب، بنای جدید چند طبقه بجای آن بسازم. 

گروه تخریب را در محل ساختمان مستقر کردم و بر اساس اصول، عملیات تخریب ساختمان آغاز شد. 

در یکی از قسمتهای ساختمان که کارگران افغانی مشغول تخریب آن بودند حاضر شدم تا بر نحوه اجرای کارها نظارتی داشته باشم. 

پس از چند لحظه حضور در آن قسمت، ناگهان یکی از کارگران افغانی به سمت من آمد و با سرعت مرا در آغوش خود گرفت و از نقطه ای که ایستاده بودم دور کرد. 

بطور همزمان با چشمهای خودم دیدم که دیوار بلندی تخریب شد و درست در جایی که ایستاده بودم فروریخت. 

از کارگر افغانی که مرا نجات داده بود پرسیدم: 

چرا این کار را کردی؟ نزدیک بود جان خود را از دست بدهی! 

گفت: برای نجات جان شما لازم بود این حرکت را با سرعت انجام دهم. 

گفتم: نزدیک بود خودت هم آسیب ببینی. 

گفت:  جناب مهندس؛ من اگر حادثه ای برایم اتفاق می افتاد یک کارگری بیش نبودم اما خدای نا کرده اگر در این پروژه برای شما حادثه ای رخ دهد شما رهبر پروژه اید و کل کارها دچار آسیب می شود و به اصطلاح پروژه می خوابد، در آنصورت کارگران باید چه کنند؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد