پرسش هایت مرا به یاد پاسخ هایم ...!

 

پرسش هایت مرا به یاد پاسخ هایم ...!

پرسش هایت یکی پس از دیگری فرا می رسد. 

با خود عهد کرده بودم، تنها پاسخگوی کسانی باشم که استحقاق شنیدن را دارند. 

نوشتن پاسخ برای تو تغییری را ایجاد نمی کند. 

تو خود گم شده ای و گمان می کنی که گم شده ای داری. 

وقتی انسان نمی تواند خودی باشد که هست به نقاب پناه می آورد و چه جالب است که بدانیم همه ما در پشت نقاب های مختلف پناه برده ایم. 

چرا انسان به نقاب پناه می آورد؟ 

ما باور داریم که خدا از روح خود در ما دمیده است و این از معنای عمیقی حکایت دارد. 

خداگونه شدن مراقبت می خواهد. 

مراقبت در برابر انواع آفات. 

وقتی لباس زیبا و فاخر بر تنت می پوشانند و ترا در میان جمعیتی که یا مستند و یا دیوانه رها می کنند و پس از گذشت چند ساعت از تو انتظار دارند که با لباس تمیز و آسیب ندیده به مبدا مراجعه کنی ... چه می توانی بکنی؟ 

درصد سالم ماندن لباس تو چقدر است؟ 

روح لباس جسم است یا جسم لباس روح؟ 

پاسخگویی به این پرسش کمی دشوار است. 

آیا می توانی بگویی استخوان مهم تر است یا گوشت ... و یا پوست؟ 

استخوان است که گوشت و پوست را نگه می دارد و گوشت است که استخوان را در بر می گیرد و از آن محافظت می کند و از سوی دیگر این پوست است که مانع خرابی گوشت و استخوان می شود. 

بگذریم ... انسان می خواهد خود باشد اما وسوسه خداگونه شدن او را از خود بودن آنگونه که هست باز می دارد و شاید هم مقصر خود او نباشد بلکه روح دمیده شده از سوی پروردگار او را به آنچه که باید باشد سوق می دهد. 

دیگر بیش از این نخواهم گفت. 

تو خود می دانی که چرا انسان به پرواز می اندیشد ولو آنکه پرواز را هرگز نیاموزد و به پرواز درنیاید. 

بعضی از ما انسانها آنقدر بلند می اندیشیم که باورمان می شود آنچه می اندیشیم هستیم. 

غافلیم از این موضوع که همه پرنده ها تا هنگامی که اسیر جاذبه زمین هستند باید روزی بر زمین فرود آیند. 

و ما نیز فرود خواهیم آمد. 

البته اگر پروازی در کار باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد