با تو بودن را تجربه می کنم

 

با تو بودن را تجربه می کنم 

وقتی با تو بودم، بی تو بودن را نمی دانستم یعنی چه. 

گاهی افکارم بر جدایی متمرکز می شد و از خود می پرسیدم چگونه است جدایی از او که تو باشی. 

من به هیچ پاسخی نمی رسیدم و تلاش می کردم که هیچگاه پاسخی نیابم. 

امروز برای دقایقی از تو جدا شدم و چنان دردی را تحمل کردم که اگر نبود وصل دوباره تو... . 

امروز با تو دگر باره سخن می گویم و از تو می خواهم که حتی برای یک چشم بهم زدن هم مرا به حال خود رها نکنی. 

تو می دانی که در تمام عمرم همیشه و در همه حال این دعا بر زبانم جاری است.  

خدایا،حتی برای یک چشم بهم زدن هم مرا به حال خود رها نکن.

خدای من، دوستت دارم.

نظرات 1 + ارسال نظر
patina سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 http://patina.ir

سلام گرامی
خیلی زیبا نوشتید
به وبسایتم دعوتید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد